بعضی از بریده کلام‌ها و اشعار برگزیده من. 1

علم چندان که بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست نادانی

بشکنی ای قلم، ای دست اگر
پیچی از خدمت محرومان سر
این شعاریست که دادم هستم
روی این قول شرف تا آخر

خانه از پای‌بست ویران است
خواجه در بند نقش ایوان است

سازش به هر سری نکند تاج افتخار
آزادگی به سرو سرافراز می‌دهند

چو دشمنْش گیری نمایدْت مهر
و گر دوست خوانی نبینیش چهر

یکی پرسید از آن شوریده ایام
که تو چه دوست داری، گفت دشنام
که هر چیزی که دیگر می‌دهندم
بجز دشنام، منت می‌نهندم

از آن گویند گاهی لفظ قانون
که حرف آخر قانون بود نون

هرکس که بی‌رفیق موافق کند سفر
با خود هزار قافله تشویش می‌برد

مشو با کم از خود مصاحب که عاقل
همه صحبت بهتر از خود گزیند
گرانی مکن با به از خود که او هم
نخواهد که با کمتر از خود نشیند

این جفای خلق با تو در جهان
گر بدانی گنج زر آمد نهان
خلق را با تو چنین بدخو کنند
تا ترا ناچار رو آن سو کنند

بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی

رمی ز حد مبر که چو دندانِ مار ریخت
هر طفلِ نی سوار کند تازیانه‌اش

گر فراق بنده از بد بندگیست
چون تو با بد، بدکنی، پس فرق چیست؟

دانی که چرا دار مکافات شدیم؟
ناکرده گنه، چنین مجازات شدیم؟
کشتیم خرد، دار زدیم دانش را
در بند و اسیر صد خرافات شدیم

هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد
بی‌گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد

تو اول بگو با کیان زیستی
پس آن‌گه بگویم که تو کیستی

از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گندم بروید جو ز جو

خشت اول گر نهد معمار کج
تا ثریا می‌رود دیوار کج

منی که نام شراب از کتاب‌ها می‌شستم
زمانه کاتب دکان می‌فروشم کرد
کنون که کاتب دکان می‌فروش شدم
فضای خلوت میخانه خرقه‌پوشم کرد

اگر گرد کسی بسیار گردی، اگرچه بس عزیزی، خوار گردی.

ساقی‌نامه ملک‌الشعرای بهار

از ماست که بر ماست


چه بسیار کسانی که خود را آزادی‌خواه می‌نمایانند، فقط چون از قدرت سهمی به آن‌ها نرسیده است.2

چه فکر کنید که می‌توانید یا فکر کنید نمی‌توانید، در هر صورت، حق با شماست.

آنان که تاریخ را به یاد نسپارند، محکوم به تکرار آن هستند.

من گور کسانی را دیدم که برای حق خود نجنگیدند تا مبادا کشته شوند.

همه می‌خواهند بشریت را عوض کنند. افسوس که هیچ‌کس در این اندیشه نیست که خود را عوض کند.

مردم به فرمانروايان خود شبيه‌ترند تا به پدران خود.

درد ما مردمیست که قبل از نگاه کردن به خود؛ می‌خواهند کشورشان را تغییر دهند. مردمی که همه مینالند. ولی خودشان را نمی‌بینند. درد ما مردم است. آدم‌هاست‌. همین خودمان‌ها.

زنجیر از ضعیف‌ترین حلقه‌اش می‌شکند.

پیروزی هزار پدر دارد. اما شکست یتیم است.

سکوت علامت رضاست.

علت غایی تمام افعال بشر، حبّ ذات است.

چه بسیار کسان که می‌خواستند دیوشان را از خود بیرون کنند و خود به گراز بدل شدند.

اگر کودکی نتواند احساسات خود را مدیریت کند، حل تعارض را تمرین کند و استرس خود را کنترل کند، دیگر مهم‌ نیست که او چقدر می‌تواند مسائل ریاضیات را حل کند، به چند زبان صحبت کند یا نمرات عالی در مدرسه کسب کند.

کسی که برای شما دروغ می گوید، در برابر شما هم دروغ خواهد گفت.

کسی که می‌خواهد مثل خورشید بدرخشد، اول باید بخواهد مثل خورشید بسوزد3.

دست‌ برداشتن از نياز به این که در هر بحثی باید پیروز شوید، نشانه پختگی است.

برترین خرد آن است که لذت بردن از اکنون را هدف زندگی قرار دهیم. زیرا این تنها واقعیتی‌ است که وجود دارد و مابقی چیزی نیست جز بازی‌های فکر.

در دوران کودکی‌ام، به تعداد زیادی از دروغ‌هایی که به عنوان حقیقت پذیرفته بودم، پی بردم. و همچنین به ماهیت مشکوک و سست کل بنای فکری‌ام که بر اساس آن ساخته شده بود. پس متوجه شدم که لازم است یک بار در طول زندگی‌ام همه چیز را به طور کامل ویران کنم و از ابتدا بر اساس بنیادهای جدیدی شروع کنم.

وقتی انسان آموخت چگونه با رنج‌هایش تنها بماند، آن وقت چیز زیادی نمانده که یاد نگرفته باشد.

بهتر است کسی را بخواهی و نداشته باشی، تا اینکه او را داشته باشی اما نخواهی.

کسی که اجازه ظلم می‌دهد، در جنایت شریک است.

پختگی مرد، یعنی کشف دوبارۀ همان جدیتی که در کودکی و به هنگام بازی داشته است.

زندگی مانند بازی شطرنج است؛ ما همواره نقشه‌ای می‌ریزیم، اما اجرای آن مشروط به حرکت‌هایی است که رقیب به دلخواه می‌کند. این رقیب در زندگی، بخت است.

از خودتان انسانيت به يادگار بگذاريد نه انسان؛ توليد مثل را هر حیوانی بلد است.

بزرگترین تهدید، خطر از دست دادن خود است؛ که به قدری بی سر و صدا رخ می‌دهد که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده.

اگر به سیاست اهمیت ندهید، سیاست نیز به شما اهمیتی نخواهد داد.

گاهی ادامه دادن، فقط ادامه دادن، دستاوردی مافوق قدرت بشر است.

از دست نده کسی را که وقتی اسمت را می‌برد، گویی مکان امنی را توصیف می‌کند.

هرچه پول درآورد کتاب خرید. پدر پرسید: «دنبال چه می‌گردی؟» گفت: «دنبال خودم.»

هر چیزی کمش دارو‌‌ست، متوسطش غذاست و زیادش سم است؛ حتی محبت.

اگر از سعادت دیگران خرسند نمی‌شوید، بدانید که هرگز سعادتمند نخواهید شد.

اگر سعی کنی تا مورد پسند واقع شوی، تحقیر می‌شوی.

اگر ملتی چيزی را بر آزادی ترجيح دهد، همه چيزش را از دست خواهد داد.

بدترین برده‌داران در قدیم آن‌هایی بودند که با بردگانشان مهربانی می‌کردند و نمی‌گذاشتند باطن برده‌داری بر دیگر کسانی که از این نظام رنج می‌کشند یا به آن می‌اندیشیدند شفاف شود.

فقط زمانی شکست‌خورده محسوب میشی که دست از تلاش برداری.

سعی کن در زندگی آن‌گونه باشی که بزرگ‌ترین تنبیه تو برای دیگران، گرفتن خودت از آن‌ها باشد.

ترک کردن جایی که می‌دانی هیچ تعلقی به آن‌جا نداری، یعنی پختگی. فقط عاجز‌ها به ماندن اصرار می‌کنند.

در جواب ابلهان آنقدر خاموش ماندیم که گفتند‌: «حرف حساب جواب ندارد.»

خرافات از بین نمی‌رود. بلکه از شکلی به شکل دیگر تبدیل می‌شود.

طبیعت، هنر و موسیقی چیزی‌ است که با آن می‌شود مسخره‌ای به نام دنیا را تحمل کرد.

دوستی که پس از یک سوءتفاهم جزئى تبديل به دشمن مى‌شود، همیشه دشمن بوده است؛ فقط دیگر تظاهر نمی‌کند.

احمقانه‌ترین خواسته بشر این است که بخواهد با تکرار کارهای همیشگی، به نتایج متفاوت با گذشته برسد.

از نظر یک دیکتاتور، مردم دو دسته‌اند. آن‌هایی که باید گول بخورند و آن‌هایی که باید گلوله بخورند.

کشور برای ثروتمندان است. در هنگام جنگ و بلا نام آن را وطن می‌گذارند و به فقرا می‌دهند.

اشتباه بعدی‌ات خواهد بود اگر فکر کنی دیگر هرگز اشتباه نخواهی کرد.

برای تحریف یک حقیقت، خوب به آن حمله نکنید. بلکه بد از آن دفاع کنید.

تنها فایده تاریخ این است که از مطالعه‌اش انسان از ترقی و آینده بشر هم ناامید می‌شود.

من در ابتدا فکر می‌کردم که مملکت، وزیر دانا می خواهد، مدتی بعد به این نتیجه رسیدم که مملکت، شاه دانا می خواهد؛ اما حالا می‌فهمم که مملکت، ملت دانا می‌خواهد. —امیر کبیر

بدبخت ملتی که مدام قهرمان نیاز دارد. گویی که هنوز، هربار باید کسانی در پیشگاه بت خودساخته‌شان قربانی شوند.

اگه فقط به خاطر اعتراف کردن به خطا، اعتبار خودمون رو از دست بدیم، پس معلومه از همون اول هیچ اعتباری نداشتیم.

وقتی کوچک بودم فکر می‌کردم آدم‌ها چقدر بزرگ هستند و ترس برم می‌داشت. وقتی بزرگ شدم دیدم بعضی آدم‌ها چقدر کوچک هستند و بیشتر ترسیدم.

مردم عادت دارند عمق چیزی را که نمی‌بینند، عمیق بپندارند.

تاریخ تکرار می‌شود. اول تراژدی، سپس کمدی.

از خودم شرمنده شدم وقتی فهمیدم زندگی جشن بالماسکه بود، در حالی که من با چهره واقعی‌ام در آن شرکت کردم.

کل آب اقیانوس نمی‌تواند یک قایق را غرق کند، تا آنکه خود قایق سوراخ شود.

در سیاست، هیچ چیزی تصادفی نیست. هر اتفاقی افتاد، شک نکنید که از تصمیم قبلی بوده است. —بنجامین فرانکلین

عطشی که ما به هوش مصنوعی داریم، بر پایه این جمع‌بندی استوار شده است که انسان‌ها قرار نیست فکر کنند. ما می‌خواهیم ماشین‌ها کار فکر کردن را برایمان انجام دهند، که به این علت است که داریم در دنیایی زندگی می‌کنیم که افراد دیگر از هیچ نوع سازمان خردورزی برخوردار نیستند. ما دیگر به عقلانیت خود اعتماد نداریم.

بهترین روش برای پیش‌بینی آینده، ساختن آن است.

معمولاً کسانی که در هیچ‌کاری موفق نشدند می‌خواهند به ما راهکار یاد بدهند.

هر کس می‌تواند واقعیت را نادیده بگیرد، اما نمی‌تواند عواقب نادیده‌گرفتن واقعیت را نادیده بگیرد.

باید خوشحال بود که هر چیزی همیشه جایی برای پیشرفت دارد.

موفقیتی که نتیجۀ اجرای یک راهبرد مشخص نبوده، به زودی با یک شکست جبران میشه.

ایرانیان هرگاه در عرصه‌ای زورشان نرسد، به طنز رو می‌آورتد و همه چیز را به ریشخند می‌گیرند.

وقتی اتاق تاریکه و چراغ خاموشه، هر حرفی بجز «کلید لامپ رو بزنید»، حرف اضافه‌ست. حتی اگه هزاربار هم گفته بشه، تکراری نیست. باید پاشد و لامپ رو روشن کرد، اگه خرابه تعمیر کرد یا حتی اگه درست نشد، عوض کرد. چون تا لامپ روشن نشه، افراد داخل اون اتاق ممکنه سر و پای همدیگه رو له کنن، نفهمن چی می‌خورن و حتی شاید سهم همدیگه رو بخورن، و همش الکی دعوا بشه. حتی اگه هزار سال هم بگذره، تاریکی اون اتاق، نرمال نیست. طفره نمیشه رفت. باز فقط چراغه که باید اول روشن بشه.
در اون شرایط اگه کسی به اونی که همش میگه «کلید لامپ رو بزنید» بگه «بابا یه حرف تازه بزن»، یعنی نمی‌خواد با هیچ تازگی مواجه بشه. دقیقا اونی که داره همش اون حرف رو تکرار می‌کنه، همونیه که می‌خواد شرایط بهتر به وجود بیاد.

کسی که خواب باشد، اگر نه با ضربه اول، با ضربه دوم و سوم بیدار می‌شود، از خواب می‌پرد. این مردم ضربه‌های پتک را یکی پس از دیگری تحمل می‌کنند و عین خیالشان نیست. نه، این مردم خواب نیستند. مرده‌اند. و حرکات گه‌گاهی که از آنان می‌بینیم، جنبش زندگی نیست. تشنجات احتضار است.


Common sense is not so common.

The most dangerous man to any government is the man who is able to think things out for himself, without regard to the prevailing superstitions and taboos. Almost inevitably he comes to the conclusion that the government he lives under is dishonest, insane and intolerable, and so, if he is romantic, he tries to change it. And even if he is not romantic personally he is very apt to spread discontent among those who are.

If you can’t fly, run, if you can’t run, walk, if you can’t walk, crawl, but by all means keep moving.

It’s not what happens to you, but how you react to it that matters.

It is impossible for a man to learn what he thinks he already knows.

If you find yourself wanting something month after month, year after year, yet nothing happens and you never come any closer to it, then maybe what you actually want is a fantasy, an idealization, a false promise. Maybe what you want isn’t what you want, you just enjoy wanting.

Censorship reveals fear.

We cannot solve our problems with the same thinking we used when we created them.

Peace cannot be kept by force; it can only be achieved by understanding.

The best revenge is to be unlike him who performed the injury.

Without a struggle, there can be no progress.

One of the penalties for refusing to participate in politics is that you end up being governed by your inferiors.

It is better to be violent, if there is violence in our hearts, than to put on the cloak of nonviolence to cover impotence.

If everyone is thinking alike, then somebody isn’t thinking.

Any lesson you refuse to learn will repeat until you do.

Footnotes

  1. در این صفحه بدون توجه به نام گوینده و نیتش از اون گفتار. نه برای مصادره کلام‌ها به نام خودم، بلکه تلاشی برای جلوگیری از سوگیریه. ممکنه که کلامی رو هم ویرایش کرده باشم.‌ (در حال حاضر من با این فکر هم مخالفم که نام اولین گویندۀ هر حرف، باید همیشه حتماً باهاش ذکر بشه و گفتارها رو دارایی ابدی «نخستین گوینده‌ش» بدونیم. البته که ذکر نام گوینده، هم اطلاعات بیشتری به خواننده میده و هم می‌تونه احترامی باشه به گوینده‌ش؛ اما به نظرم بهتره الزامی نباشه. حتی درمورد اشعار که به هر حال کلامی هست که به نظرم به نوعی جزء هنر حساب میشه، می‌بینیم که بسیاری از شاعران مشهور، اشعار شاعران دیگه رو در شعر خودشون میارن (گاهی حتی بدون اشاره به اسم اون شاعر) (که بهش اصطلاحاً «تضمین» میگیم و جزء آرایه‌های ادبی هم محسوب میشه). ضمناً فردی ممکن الان حرفی رو بزنه که ندونه قبلاً توسط فرد معروفی گفته شده، ولی منظوری متفاوت با اون گویندۀ قبلی داشته باشه. مثلاً شخصیت A ممکنه حرفی بزنه که قبلاً از شخصیتی منفی و معروف به نام X گفته شده، و این برداشت بشه که پس این فرد A هم حتماً با نیت و افکار اون شخصیت منفی X موافقه و یا در مسیر اون شخصیتِ منفیه، در صورتی که ممکنه این‌طور نباشه. به نظرم ارزش یک حرف، لزوماً وابسته به گوینده‌ش نیست. البته که باید مراقب بود که هر کسی که حرفی درست می‌زنه، لزوماً نیت درستی هم از گفتن اون حرف نداره چون هر کسی می‌تونه حرفی بزنه، بدون اینکه حتماً بهش اعتقاد قلبی داشته باشه و یا بخواد بهش عمل کنه.

  2. این رفتار در چیزهای دیگه هم ممکنه صادق باشه. برای مثال، کسی که ثروت مالی چندانی نداره و به همین خاطر هم جزء کسانی میشه که به بی‌ارزشی دنیا و بی‌فایده بودن مال‌اندوزی ابراز می‌کنن و یا مدام میگن که پول خوشبختی نمیاره. پول لزوماً ممکنه خوشبختی نیاره، ولی از اسباب اولیه و اساسی خوشبختیه.

  3. البته که از نظر علمی، خورشید نمی‌سوزه.