حتماً مصراع اول این بیت از سعدی که ضربالمثل شده رو شنیدید که «نابرده رنج گنج میسر نمیشود، مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد.»1
من هم موافقم و طبیعیه که به صورت پیشفرض2، رسیدن به هر هدفی زحمت خاص خودش رو داره. أکثراً بالاخره دیر یا زود این اصل بدیهی رو پذیرفتیم، اما مشکل اینجاست که بعد از مدتی، بعضیمون کمکم به این موضوع عادت میکنیم و اون قسمت مهم زحمت «خاص خودش» رو فراموش میکنیم.
رنج کشیدن، هزینۀ طبیعی هر خواستهایه. ولی لزوماً هر رنجی منجر به موفقیت نمیشه. و رنج بیشتر لزوماً مساوی نیست با گنج بیشتر!
سختی کشیدن، نباید خواسته یا نخواسته جای هدف رو بگیره.
این موضوع به نظرم کمی با سادومازوخیسم مرتبطه. وقتی کسی اونقدر برای رسیدن به رفاه، رنج میکشه که دیگه منفعل میشه، عقل سلیم و خلاقیتش رو خاموش میکنه و برای انجام هر کاری به مقدار مشقتی که داره توجه نمیکنه (که ببینه آیا میشه بهینهترش کرد و هوشمندانهتر کار کرد؟) و حتی رنجآور بودن یک کار براش تبدیل به یک ارزش میشه؛ فراموش میکنه که همۀ این رنجکشیدنها برای رسیدن به رفاه و آرامشه و فرصتی برای تفریح و راحتی نمیگذاره؛ و حتی به عنوان یک سرپرست (از مدیر تا والد) هم ممکنه دیگران رو بیخود به سختی بیشتر بندازه.
دور و بر خودم زیاد بودن افراد سختکوشی که غرق کار شدن و متأسفانه اصل زندگی رو فراموش کردن. بعد از مدتی دچار فرسودگی روحی شدن و متأسفانه وقتی هم پشیمون میشن که دیگه راه برگشتی نیست.3
این موضوع به نظر من دوتا از دلایلش، بینش ضعیف از واقعیتهای موجود و نداشتن «تعادل» و «حواسجمعی» در زندگیه. تعادل بین رنج و رفاه. نه تنبل بودن، و نه رنجطلب و رفاهستیز شدن.
انگور باید له بشه تا تبدیل به شراب بشه. پس اگه الان تحت فشاری و داری له میشی بدون که داری به فنا میری، چون تو انگور نیستی :)
پست نسبتاً مرتبط در چنل تلگرامی من
پینوشت: اینجا به نظرم مناسبه که نظرم رو درمورد این گفتۀ معروف از چارلز بوکوفسکی هم بیان کنم:
ما برای رنج کشیدن آفریده شدهایم، ولی به دنبال لذت بردن میگردیم؛ پس باید پذیرفت که تنها راه ادامه دادن، لذت بردن از رنجهاییست که میکشیم.
— بوکوفسکی
جدا از اینکه نمیفهمم چرا ما حتماً میبایستی برای رنج کشیدن آفریده میشدیم4، رنجهایی که ما داریم به نظرم به دو دسته تقسیم میشن:
۱. رنجهای طبیعی که از خواستنهامون میاد (در بحث همین مطلب)
۲. رنجهایی که ناخواسته به ما تحمیل میشن (مثل بیماری و معلولیت، فقر، ستم بیرونی)
به نظرم مشکل طبیعی بسیاری از کلمات قصار همینه که به صورت کلی بیان میشن و ممکنه اینطور برداشت بشن که فرمول و اصولی جامع و همهشمول هستن.
این گفتۀ بوکوفسکی ممکنه افراد رو تشویق کنه که هرگونه زجری رو بپذیرن و از امید و تلاش برای بهبود اون وضعیت دست بکشن.5 مخصوصاً برای جامعهای که درگیر رنجهای سیستماتیکه (از حکومت استبدادی تا روابط سمی)، این گفته میتونه خیلی مضر باشه، چون ممکنه بهانهای بشه برای توجیه وضع موجود (زندگی و دنیا همینه و اصلاً ما کلاً برای رنج کشیدن آفریده شدیم!) و در نتیجه باعث انفعال افراد بشه.
بعضی از انسانها ممکنه در برابر این واقعیت که «خواستن رنج است»، به فکرشون بزنه که این هزینۀ خواستههاشون رو تا جای ممکن به دوش دیگران بندازن. و اون گفته دقیقاً میتونه یکی از همون گفتههایی باشه که چنین انسانهایی برای اغفال کردنِ دیگران میتونن روش موجسواری کنن.
مثل این جملۀ معروف از لئو تولستوی در کتاب جنگ و صلح:
پيداست که سرنوشت همه ما جز تحمل مصيبت نيست!
— تولستوی
در این صورت، همون بهتره که از رنج سازندهای که خودمون به خودمون میدیم لذت ببریم (برای رسیدن به اهدافمون و برآوردهشدن آرزوها و خواستههامون)، به جای اینکه مشکلات بیرونی رو همیشگی و رنجهایی که دیگران بهمون تحمیل کردن رو عادی بدونیم. داشتن آزادی و اختیار در انتخاب رنجهای سازنده، حدأقل قابل تحملتر از منفعل شدن در برابر رنجهای تحمیلیه.
در عین حال باز این جمله به نظرم جملهای هنریه. چرا که یادآوری میکنه که یک انسان میتونه حتی در بدترین شرایط هم به یه نحوی برای زندگی معناسازی کنه (وقتی اگه کلاً برای رنجکشیدن آفریده شده باشیم!)
وقتی انسان آموخت چگونه با رنجهایش تنها بماند، آن وقت چیز زیادی نمانده که یاد نگرفته باشد.
— آلبر کامو
Footnotes
-
بیت بعدیش هم مرتبطه: «هر کو عمل نکرد و عنایت امید داشت، دانه نکاشت ابله و دخل انتظار کرد.» جالبه که در بیتهای بعدیش، یهجورایی این گفتهش رو خودش نقض میکنه!: «بیچاره آدمی چه تواند به سعی و رنج، چون هرچه بودنیست قضا کردگار کرد. او پادشاه و بنده و نیک و بد آفرید، بدبخت و نیک بخت و گرامی و خوار کرد.» ↩
-
پیشفرض یعنی همون غالباً؛ و البته که باید تأثیر اتفاقات بختی مثبت و منفی رو هم باید در نظر گرفت. اما اتفاقات خوب و بد تصادفی، اختیارشون با ما نیست، پس طبیعتاً ما کاری باهاشون نداریم. ↩
-
اشعار خیام غالباً من باب همین موضوع «سختنگرفتن در زندگی» و «ارزش قائل شدن به لحظۀ حاله» که پیشنهاد میکنم از دستش ندید. ↩
-
چرا که در کتاب مقدس مسلمانان هم به این موضوع اشاره شده: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ» (به راستی که ما انسان را در رنج آفریدیم!) ↩
-
بیشترین تأثیر مثبت برای بهبود نقصها و رفع مشکلات رو کسانی گذاشتن که خودشون به نوعی درگیر اون مشکل خاص بودن. ↩