به کار بردن کلمات تعمیم مطلق مثل «همه» و «هیچ»، قطعاً برای من هم حساسه، و من هم موافقم که باید هممون حواسمون باشه که ازشون مطمئن استفاده کنیم. چون خیلی سخت میشه درمورد موضوعات مختلف این واژگان رو به کار برد، مخصوصاً درمورد انسان‌ها، که هر آدمی نسبت به آدمی دیگه می‌تونه تفاوت‌هایی داشته باشه1.
اما با این حال، معتقدم که استفاده از کلمه «همه» در این جمله درسته:

همۀ جوامع انسانی، دموکراتیک بودند، هستند و خواهند بود.

منظورم از «جامعه»، هم “society” هست و هم “community”. فرقی هم نداره که جامعۀ مختلط و بزرگی مثل «ایرانیان» باشه، یا زیرمجموعه نسبتاً کوچکی مثل «افراد ایرانی فعال در حوزه امنیت سایبری»، یا حتی «اولیاء دانش‌آموزان یک مدرسه ابتدایی».
در هر جامعه‌ای، هر سیاستی که وضع و اجرا میشه و بر اون جامعه تأثیر می‌ذاره، یا مستقیماً توسط خواستۀ أکثریت اون جامعه گرفته شده، یا توسط افرادی گرفته شده که به نسبت تعداد کل اعضای اون جامعه، اقلّیت محسوب میشن. که در اون لحظه می‌تونیم بهشون عنوان «اقلیت مؤثر» رو بدیم.

اما این اقلیت مؤثر، اسمش روشه: «اقلیت». هرگز نمی‌تونه برای أکثریت، تصمیمی بگیره، مگه اینکه أکثریت، هربار تأیید و اجازه‌ش رو بدن، چه مستقیم و چه غیرمستقیم.
یا این‌طور بگم: غیرممکنه یک اقلیت، با تمرّد أکثریت بتونه سیاست‌هاش رو عملی کنه.
حتی با توسل به زور و حتی به تهدید، به نظر من هیچ کسانی نمی‌تونن امکان اتحاد و مشارکت جمعی رو از یک جامعه برای همیشه سلب کنن.

«نمی‌توان بر کسی سوار شد، مگر این‌که او خم شود.»

اولاً که از قدیم گفتن: «سکوت علامت رضاست»2، چه بخوایم و چه نخوایم، تفاوت بین کسی که موافق یک سیاسته، یا کسی که مخالفشه، چطور تشخیص داده میشه؟ با نافرمانی عملی از پذیرش اون سیاست، و یا در حدأقلی‌ترین و نهایی‌ترین حالت، اعلام برائت و کنار کشیدن از اون جامعه.

اما اینکه اعضای یک جامعه نتونستن با یک سیاستی که توسط اقلیتی گرفته شده تمرّد کنن، تا کار به جاهای باریک نکشه، از نادانی و یا بی‌عرضگی أکثریت اون جامعه‌ست که نتونستن بفهمن اون سیاست موقع وضع کردن، اشتباه بوده. و یا برای اعتراض و تلاش برای جلوگیریش، خودشون رو دست کم گرفتن، نتونستن با هم (حتی موقتاً) متحد بشن، امید واهی داشتن بودن، الکی دیوار رو هل دادن و رفتن دنبال نخودسیاه.

این نشون‌دهنده وجود نقاط ضعف و آسیب‌پذیری در اون جامعه‌ست. و طبیعتِ بدیهیِ این دنیاست که هیچ Vulnerability، تا ابد پنهان و بدون Exploit باقی نمی‌مونه، مگه اینکه زودتر Patch بشه.

«تفرقه بینداز و حکومت کن»، اولین و هنوز بهترین راهبرد حاکمان است.

من معتقدم اگه کسانی الان در اقلیت مؤثر هر جامعه‌ای قرار دارن، چون در کل، بهتر از اون‌ها نیست. (حتی جامعۀ شما دوست عزیز!) (اصل بقای اصلح در طبیعت هم همین رو تأیید می‌کنه)
یا شاید بهتره اینجوری بگم: بقیه نسبت به اون اقلیت در کل ضعیف‌ترن. و این ضعیف‌تر بودن، می‌تونه در ویژگی‌هایی مثل توانایی، دانایی، نظم، عقل، جسارت، بینش و جربزه رو شامل بشه.

اتفاقاً خوشبختانه در جامعۀ انسان‌ها، همیشه افرادی با توانایی و بینش بالا وجود دارن که می‌تونن ضعف‌های جوامع رو پیدا و افشا کنن و سعی کنن که رفعش کنن، وقتی می‌بینن که جامعه‌ای داره بی‌خود افراز میشه، و اقلیتی داره بدون توجه به خواست بقیه، سیاستی رو بر کل اون جامعه تعیین و اجرا می‌کنه، و بقیه جامعه از روی ناآگاهی بهش توجه نمی‌کنن (و یا حتی باهاش همراه میشن)، این وظیفۀ اندیشمندان و تواناهای اون جامعه‌ست تا راهی مؤثر پیدا کنن که از گسست هدف‌دار اون جامعه جلوگیری بشه و بقیه رو نسبت به اشتباه بودن اون سیاست غلط راهنمایی و کمک کنن تا مورد پذیرش عمومی قرار نگیره.
و بقیۀ افراد جامعه هم به نظر من وظیفه دارن که در عین حواس‌جمعی، چنین راهنمایانی رو پیدا کنن، باهاشون هماهنگ بشن و عزمشون رو جزم کنن تا واقعاً هر کسی به اندازه توانش مشارکت کنه.3

مقاومت فردی خوبه. ولی نه تا ابد. چون شمشیر در نهایت به سپر غلبه می‌کنه.

در کتاب مقدس مسلمانان هم این گفته رو داریم که:

«إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ»
«قطعاً خداوند اوضاع هیچ گروهی را تغییر نمی‌دهد، تا زمانی که خود آن گروه اوضاعشان را تغییر دهند.»

به نظر من هم همواره از ماست که بر ماست (که کل این مطلب در همین جمله می‌تونه خلاصه بشه).

درسته که ممکنه کسانی که الان تحت تأثیر سیاست‌های غلط قرار گرفتن، با کسانی که اول به اون سیاست با خواست یا تأیید مستقیم چراغ سبز نشون دادن و یا با انفعال و کم‌توجهی، مانع خودکامگی اون اقلیت نشدن، فرق کنه (مثلاً با تغییر نسل)، اما به هر حال به نظر من، اون واقعیت تلخ، نه تنها با گذر زمان لزوماً بهبود پیدا نمی‌کنه، بلکه ممکنه استوارتر، گسترده‌تر و پیچیده‌تر بشه. طفره نمیشه رفت، باید واقع‌بین بود و هزینه تغییر رو یک‌بار برای همیشه پذیرفت، وگرنه هزینه‌ش بیشتر و بیشتر میشه.
به نظر من، زندگی ارزشمندتر از اونه که زندگی نسل‌های آینده هم برای مشکلات فعلی بسوزن. این به نظرم خیلی بی‌مروتیه که زحمت حل مشکلات کنونی رو به نسل‌های بعدی واگذار کنیم.4

«من گور کسانی را دیدم که برای حقشان نجنگیدند، تا مبادا کشته شوند.»

درس بزرگی که چمبرلین و دالادیه در سال ۱۹۳۸ در ملاقاتشان با هیتلر در مونیخ فرا گرفتند، امروز هم معتبر است؛ اعطای آن چیزی که دیکتاتور خواهانش است، او را از دوباره خواستنش باز نمی‌دارد؛ بلکه دیکتاتور را متقاعد می‌کند که آن‌قدر قدرت ندارید تا بتوانید او را از آن‌چه می‌خواهد بازدارید. بنابراین این‌طور تصور می‌کند که «اگر می‌توانستید، از همان ابتدا در مقابلش ایستادگی می‌کردید».


می‌تونید برای مثال شخصی، وضعیت من در برابر جامعۀ فناوری اطلاعات و امنیت سایبری ایران رو مطالعه کنید.

Footnotes

  1. همین تفاوت‌ها هم اتفاقاً از دلایل مؤثر زیادتر شدن اطمینانم به اون جمله‌ست.

  2. البته که در قراردادهای حقوقی، سکوت لزوماً علامت رضایت نیست و هر دو طرف باید مستقیم و شفاف، رضایتشون رو به نوعی ابزار کرده باشن (حتی اطمینان از سلامت عقل و رضایت قلبی دو طرف هم لازمه) اما این برای اینه که این موضوع یک قانونه و ناظر داره. اما در جوامع که به صورت پیش‌فرض قانون و ناظری وجود نداره و طرف قدرتمند، در نبود رقیب متناسب (به مثابه ناظر)، می‌تونه خودکامه باشه.

  3. و چه جوامعی در تاریخ که در همین مرحله اشتباه کردن، گول خوردن و با اعتماد بیش‌‌ازحد و اعطای قدرت مطلق به اشخاص دورو و نالایق، از چاله به چاه افتادن.

  4. چرا خیلی بی‌مروتیه؟ چون حل مشکلاتِ انسان‌ساخته، توسط کسانی که در اون ایجاد اون مشکلات به صورت مستقیم نقش نداشتن، به خودیِ خود متأسفانه نیازمند فداکاریه و چه بد اگه نسل‌هایی در انتظار ظهور این فداکاران بسوزن!